پارت صد و پنجاه و سوم

زمان ارسال : ۱۸۳ روز پیش

زمان تخمینی مطالعه : حدودا 8 دقیقه

امیرحسین بعد از شنیدن خبر جدایی من و بحثی که میانمان شکل گرفته بود، هلن را تحت فشار گذاشته و شرح ماوقع را از او گرفته بود. دیگر چیزی برای پنهان کردن نمانده نبود. هلن می‌گفت با فهمیدن جریان مینو، عصبانی شده و من را به بی‌فکری متهم کرده بود.
دو هفته بعد از بحثی که داشتیم من و هلن را به سفره‌خانه‌ دعوت کرده بود تا آشتی کنیم. هلن هم از جانب من این دعوت را پذیرفته بود. نمی‌توانستم هلن را ش

1474
477,721 تعداد بازدید
2,219 تعداد نظر
239 تعداد پارت
نظر خود را ارسال کنید
فقط از طریق اپلیکیشن دنیای رمان میتوانید نظر خود را ارسال کنید
آخرین نظرات ارسال شده
  • سیتا

    00

    یعنی امیر حسین هنوز میخواد با آوا ازدواج کنه

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    بله. هنوزم...🥰

    ۶ ماه پیش
  • مرجان

    10

    عالی بود

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    زنده باشید مهربان🥰

    ۶ ماه پیش
  • Aa

    30

    مثل همیشه عالی👏👏👏💐

    ۶ ماه پیش
  • فاطمه اصغری | نویسنده رمان

    عالی وجود گل شماست🌺

    ۶ ماه پیش
نحوه جستجو :

جهت پیدا کردن رمان مورد نظر خود کافیه که قسمتی از نام رمان ، نام نویسنده و یا کلمه ای که در خلاصه رمان به خاطر دارید را وارد کنید و روی دکمه جستجو ضربه بزنید.

شما هیچ پیامی ندارید